نيم نگاهي به راويان امام رضا (ع) (2)
4-3. همراهان سفر
در برخي روايات راوياني به نقل جرياناتي پرداخته اند كه در ضمن سفر امام رضا (عليه السلام) اتفاق افتاده است و آنان به جهت همراهي با ايشان ديده ها و شنيده هاي خود را نقل كرده اند. از جمله:محمد بن علي كه در روايت تهذيب (1) و استبصار (2) نحوه نماز خواندن آن حضرت را در سفر نقل كرده است. شخصي ملقب به جوّاني نيز در همراهي آن حضرت بوده كه در رجال كشي به آن تصريح كرده است. (3)
رجاء بن ابي ضحاك خراساني كه از سوي مأمون مأمور انتقال امام رضا (عليه السلام) از مدينه به مرو بود نيز در همراهي آن حضرت بود. از او روايتي طولاني درباره ديده ها و شنيده هاي خودش از امام رضا (عليه السلام) در طول راه نقل شده است. شيخ صدوق اين روايت را در عيون اخبار الرضا (عليه السلام) نقل كرده است. (4)
5-3. سادات
جمعي از خاندان علوي و سادات كرام، كه نسبت خانوادگي با حضرت داشته اند، مصاحبت و نيز روايت از آن حضرت دارند. اينان هم از سادات حسني و هم حسيني، گاه با عنوان علوي و گاه با نسبت كامل از آنها ياد شده است. بيش از 30 نفر از اين جمع را مي توان نام برد كه اين ارتباط را با حضرت داشته اند. (5)همچنان كه عده اي هم از نوادگان جعفر طيار با لقب جعفري و با نسبي كه به آن حضرت مي رسد از اصحاب امام رضا (عليه السلام) بوده اند. برخي از اينان روايت از آن امام هم دارند. (6)6-3. راويان مذاهب مختلف
راويان آن حضرت و اصحاب ايشان منحصر در مذهب شيعه اماميه نبوده اند. جماعتي از راويان ايشان از كساني بوده اند كه از نظر مذهب، ديدگاهي متفاوت با مذهب شيعه اماميه داشته اند. اين گروه برخي اساساً سني مذهب بوده اند افرادي همچون:و برخي شيعه به معناي عام بوده اند، كه مذاهب واقفي و فطحي و زيدي و ناووسي را در برمي گيرد. اين راويان عبارتند از:
1-6-3. واقفيه
اين گروه بر اين اعتقاد بودند كه امام موسي بن جعفر (عليه السلام) آخرين امام است، كه به امر الهي غايب شده است. آنها روايتي را نيز از آن امام نقل كردند كه هركس به شما خبر داد كه جنازه من را ديده است و غسل و كفن كرده و دفن كرده است، تكذيب كنيد. اين گروه هفت امامي هستند و امامت امام هشتم را نپذيرفته اند.در شمار اصحاب امام رضا (عليه السلام) حدود 27 راوي واقفي شمارش شده اند. از اين گروه جمع بسياري از اين مذهب دست برداشته و به مذهب حق بازگشتند. (7)
كساني هم كه بر اين مذهب باقي ماندند بسياري از آنان اگرچه كه در حد امامت، امام رضا (عليه السلام) را قبول نداشتند اما به عنوان عالم آل محمد يا شخصيت علمي و سياسي مطالبي را در حوزه هاي مختلف از ايشان نقل كرده اند. برخي از اين گروه نيز روايات از امام رضا (عليه السلام) را قبل از وقف از ايشان شنيده بودند و در همان زمان يا بعد نقل كرده اند. به هر حال برخي از اين جماعت را رجاليان توثيق كرده اند اگرچه كه مذهب فاسد داشته اند. طبيعي است كه روايات اين گروه به جهت حضور آنها در سند موثق شمرده مي شود و با شرايط كلي پذيرش روايات موثق با آنها برخورد مي شود.
2-6-3. فطحيه
اين گروه به امامت پسر بزرگ تر امام صادق (عليه السلام) بعد از ايشان اعتقاد داشتند. از اين رو عبدالله افطح را امام مي دانستند اما وي عمر چنداني پس از امام صادق (عليه السلام) نداشت و پس از درگذشت او آنها امامت حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) را پذيرفتند. البته در نقلي همه فطحيان از اعتقاد خود بازگشتند.در ميان راويان امام رضا (عليه السلام) جمعي از اين گروه به چشم مي خورند. عمرو بن سعيد مدائني را نجاشي از راويان امام رضا (عليه السلام) و ثقه دانسته است. (8) كشي گزارشي از فطحي بودن او نقل كرده است. (9)
همچنين معاوية بن حكيم از شمار اصحاب جليل امام رضا (عليه السلام) و فقيه و كوفي معرفي شده است (10) و كشي او را در شمار فطحيان آورده است. (11)
3-6-3. زيديه
اين گروه كه خود را تابع نظر زيد بن علي بن الحسين مي دانستند، قيام با شمشير را به عنوان سرلوحه خود قرار داده بودند. اين گروه نيز ائمه پس از امام سجاد (عليه السلام) را نپذيرفتند. اما به هر حال به عنوان يك گروه مخالف با حكومت هاي جائر، با صبغه سياسي ظهور و بروزهايي در طول تاريخ داشته اند. اين گروه كمتر دغدغه هاي علمي و نظري ديني را داشته اند. از اين رو انشعابات زيادي در ميان آنها ديده مي شود. به ناچار در جهت مباحث علمي و نظري دين به ديگر مذاهب نوعي وابستگي پيدا كرده اند. تا آن جا كه تمييز ميان آنها و آن مذاهب مشكل مي نمايد.غالباً روايات اين گروه از ائمه، درباره حوادث تاريخي و سياسي است. نگاه اين گروه- همچنان كه ذكر شد- استفاده علمي از ائمه نبوده است. براي نمونه محمد بن جعفر علوي كه فرزند امام صادق (عليه السلام) بوده است. ملقب به ديباجه با اين اعتقاد كه قيام با شمشير عليه حكومت لازم است، اقدام به خروج عليه حكومت كرد. وي موفقيت هايي هم كسب كرد. اما در ملاقاتي كه امام رضا (عليه السلام) با وي داشت، او را نصيحت كرد و نصيحت امام در وي اثر گذارد. او خود را كنار كشيد و به جرجان مسافرت كرد و در آنجا درگذشت. (12)
برخي از اين گروه هم در برخوردهايي كه در موقعيت هاي مختلف با امام داشتند از نظر خود به مذهب حق بازگشتند. (13)
4-6-3. اهل سنت
در شمار بسياري از راويان امام رضا (عليه السلام) مي توان اهل سنت را ديد. ارتباط نزديك اهل سنت با شيعيان و موقعيت خاص امام رضا (عليه السلام) در زمان حكومت عباسي و ارتباط هاي سياسي و اجتماعي از يك سو و از سوي ديگر انتساب امام به خاندان نبوت و شهرت علمي ايشان از سوي ديگر، بسياري از راويان اهل سنت را با ايشان ارتباط داد.از اين جمله مي توان يحيي بن اكثم را نام برد كه شاهد جرياني بود كه در نصب يكي از امرا بر منطقه اي خاص رخ داد و امام آن را با برهان خلاف مصلحت دانستند. (14)
بسيارند كسان ديگري كه تشيع آنها ثابت نيست و از امام رضا (عليه السلام) نقل روايت كرده اند. اين گروه غالباً بايد از اهل سنت به عنوان مذهب رسمي آن زمان شمرده شوند.
7-3. فقهاي اصحاب امام رضا (عليه السلام)
در ميان راويان اصحاب ائمه اطهار (عليهم السلام) لزوماً همه فقيه نبودند. بلكه در ميان ايشان كساني كه پر روايت و فقيه بودند به صورتي شاخص شناخته شده بودند. اينان كساني بودند كه ديگر اصحاب به آنها مراجعه مي كردند و نقل آنان و نظر آنان به صورت ديدگاه پذيرفته شده و مقبول در ميان اصحاب تلقي مي شده است.كشي در كتاب رجال خودش در يك گروه شش نفره كه با افراد مورد اختلاف به نه نفر بالغ مي شوند اصحاب فقيه امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) را نام برده است. اين گروه غالباً از اين دو امام پر روايتند. اما چنان كه اشاره رفت آنها صرفاً به جهت وجود روايات بسيار از ايشان، مطرح نبوده اند. اما روايات اين گروه و ارتباطشان با امام رضا (عليه السلام) را در اين گزارش مشاهده مي كنيم:(15)
1-7-3. احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي
او را شيخ طوسي اين گونه معرفي كرده اند: با امام رضا (عليه السلام) ملاقات داشت و نزد ايشان منزلتي عظيم داشت. (16) شيخ در كتاب الغيبه او را در از واقفياني دانسته است كه از اين اعتقاد به جهت ديدن معجزاتي به دست امام رضا (عليه السلام) كه امامت ايشان را اثبات مي كرد بازگشت. (17)او را كشي از اصحاب فقيه امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) برشمرده است كه عالمان شيعه اجماع بر تصحيح روايات ايشان دارند. (18)
از وي دو روايت را كشي نقل كرده است كه احتمالاً اصل واقعه يكي باشد و نقل به معنا باعث تعدد آن شده است، در اين نقل ها داستان عنايت امام رضا (عليه السلام) و مهمان داشتن او و اقامت شبانه او در منزل امام و استراحت بر جاي امام (عليه السلام) آمده است. (19) وفات او را نجاشي به سال 221ق گزارش كرده است. (20)
در منابع روايي شيعه اكنون 234 حديث در موضوعات مختلف از جمله توحيد و نبوت و امامت و تفسير و احكام شرعي باقي مانده است. (21)
2-7-3. صفوان بن يحيي بجلي بياع سابري
نجاشي او را كوفي و « ثقة ثقة، عين » شمرده است. او تصريح به روايت صفوان از امام رضا (عليه السلام) كرده و او را صاحب منزلت مهمي نزد امام دانسته است. (22) كشي او را وكيل امام رضا (عليه السلام) دانسته كه هيچ گاه به واقفه نگراييد، علي رغم وعده هاي مالي زيادي كه واقفيان به او مي دادند. (23) او كتاب جامع سي گانه داشته است. (24)شيخ طوسي نيز او را « اوثق اهل زمانه » و عابدترين آنها معرفي كرده است. (25) او نيز به كوفي بودن و وثاقت و وكالت از امام رضا (عليه السلام) تصريح كرده است. (26) او از فقهاي اصحاب امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) بوده است. (27) وي به سال 210ق در مدينه وفات يافت. (28) دو روايت در ذمّ او در رجال كشي نقل شده است كه حمل بر تقيه شده است. (29)
از او در جوامع روايي موجود 46 روايت به دست ما رسيده است. (30) اين روايات هم در موضوعات مهم اعتقادي مثل توحيد و امامت و هم در موضوعات احكام فقهي غالباً وارد شده است.
3-7-3. عبدالله بن مغيره بجلي
نجاشي او را « كوفي ثقة ثقة لا يعدل به احد من جلالته و دينه و ورعه » معرفي كرده است. (31) در رواياتي اين گونه نقل شده است كه او ابتدا واقفي بود و پس از اعمال حج در ملاقاتي كه با امام رضا (عليه السلام) در مدينه داشت به مذهب حق بازگشت. (32) لكن اين روايات ضعيف و غيرقابل اعتماد هستند. (33) او از فقهاي اصحاب امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) شمرده شده است. (34)در كتب اربعه حديثي، تعداد 16 مورد روايت او از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است(35) كه با حذف تكراري ها 8 روايت از او موجود است. (36)
4-7-3. حسن بن محبوب زراد
در نقلي آمده است كه امام رضا (عليه السلام) لقب او را تبديل به « سراد » كردند. (37) شيخ طوسي او را كوفي ثقة و راوي از امام رضا (عليه السلام) و نيز شصت تن از اصحاب امام رضا (عليه السلام) معرفي كرده است. همچنين او را از افراد جليل القدر و نيز از اركان چهارگانه عصر خويش دانسته كه كتاب هاي بسياري تأليف كرده است. (38)او را در شمار فقهاي اصحاب امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) برشمرده اند. (39)
او در سال 224ق در سن 75 سالگي وفات يافت. (40)
از وي در كتب روايي موجود با حذف تكراري ها 5 حديث از امام رضا (عليه السلام) باقي مانده است. (41) شايد علت اين تعداد كم روايات مستقيم او از امام رضا (عليه السلام) به علت اقامت او در كوفه و دسترسي كم به امام باشد.
5-7-3. محمد بن ابي عمير
نجاشي او را بغدادي الاصل و نيز ساكن بغداد معرفي كرده است. همچنين تصريح به روايت او از امام رضا (عليه السلام) كرده است. او را جليل القدر و عظيم المنزله نزد شيعيان و سنيان شناخته است. (42) شيخ طوسي نيز او را « اوثق الناس عند الخاصة و العامة، و انسكهم نسكاً و اورعهم و اعبدهم » معرفي كرده است. او را معاصر سه امام، حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) كه از او روايت ندارد و حضرت امام رضا (عليه السلام) با تصريح به روايت از ايشان و حضرت امام جواد (عليه السلام) دانسته است. (43) در شمار كتاب هاي 94 گانه كه به او نسبت داده اند كتابي با عنوان « المسائل عن الرضا (عليه السلام) » نيز ديده مي شود. (44) همچنين او در شمار فقهاي اصحاب امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) معرفي شده كه به عنوان اصحاب اجماع نامبردارند. (45) اما مع الاسف هيچ روايتي به واسطه او از امام رضا (عليه السلام) در جوامع روايي موجود نقل نشده است.6-7-3. حسن بن علي بن فضّال
در شرح احوال او، حكاياتي اعجاب انگيز از عبادت و تعبد او نقل كرده اند. (46) برخي او را از اصحاب اجماع دانسته اند. (47)او را فطحي دانسته اند، كه از اين ديدگاه بازگشت(48). همه مصادر رجالي متقدم فوت او را به سال 224ق دانسته اند. (49) اگرچه در درستي اين تاريخ ترديدهايي وجود دارد. (50)
در رجال نجاشي كتابي را در شمار تأليفات او نقل كرده كه آن را تنها قمي ها نقل كرده اند و از طريق فرزندش علي است و اين كتاب از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است. اما نجاشي درباره اين كتاب مي گويد: فيه نظر (51) وي وجه اين نظر و اشكال را تبيين نكرده است.
در جوامع روايي موجود تعداد 67 حديث در موضوعات مختلف اعتقادي و اخلاقي و احكام و تفسير وجود دارد. (52)
8-3. راويان مورد اختلاف
در ميان راويان از امام رضا (عليه السلام) به نامهايي برخورد مي كنيم كه آنها در عصر امام نيز بحث انگيز و جنجالي بوده اند. چه آن كه در عصر امام رضا (عليه السلام) فرقه ها و نحله هاي مختلفي ظهور كرده بودند و لذا از آن زمان به بعد را مي توان عصر فتنه ها هم از نظر مذهبي ناميد. اين مسئله باعث اين شده بود كه برخي به صورت جدي با مقابله با اين فرقه ها و نحله هاي انحرافي بپردازند. عده اي از ايشان با وسواس در اين جهت به اقداماتي مي پرداختند كه گاه عالمان و بزرگاني هم مورد اتهام قرار مي گرفتند.در عصر امام رضا (عليه السلام) انديشه هاي دو راوي پر آوازه به عنوان انديشه هاي معارض با يكديگر مطرح شدند. هشام بن حكم و يونس بن عبدالرحمان. انديشه هاي هريك از اين دو راوي طرفداراني يافتند و دو جناح فكري را تشكيل دادند. همچنين فقيهان و عالمان ديگري كه كمتر به نحله هاي كلامي انتساب داشتند نيز در ميان اين راويان پر نقش ديده مي شوند.
گذشته از اين نوع اختلاف درباره راويان، برخي از ايشان هم در دوره هاي بعد از عصر امام رضا (عليه السلام) به لحاظ صحابي امام بودن يا وثاقت و ضعف مورد اختلاف قرار گرفتند اما منشأ اين اختلافات در برخي موارد روايات بودند. اين موارد نيز در شمار راويان اختلافي مطرح مي شوند.
1-8-3. يونس بن عبدالرحمان
وي را نجاشي با تعبيرات « كان وجهاً في اصحابنا متقدماً، عظيم المنزله » (53) وي امام صادق (عليه السلام) را ديده است اما از ايشان نقل حديث نكرده است. درباره جايگاه و منزلت او نزد امام رضا (عليه السلام) اين گونه نقل كرده است كه:« كان الرضا يشير اليه في العلم و الفتيا »(54) هم چنين كشي درباره او روايات مدح بسياري نقل كرده است. اين روايات بالغ بر 38 روايت است. (55) ارجاع به يونس در فتوا، (56) ضمانت بهشت براي او(57)، تشبيه به سلمان در زمان خودش(58)، عاقبت خير او(59)، رضايت امام از او(60)، نفي كمال عقل مخالفان او(61)، تأييد ديدگاه هاي او(62) در مقام دفاع و بزرگداشت يونس از امام رضا (عليه السلام) در آن عصر صادر شده است.در كنار اين روايات برخي روايات ذمّ هم در رجال كشي نقل شده است. اين روايات بالغ بر 15 روايت است كه برخي از آنها نيز با يكديگر متحد هستند. (63) رجاليان از همان صدر اول به توضيح درباره روايات ذمّ يونس اقدام كرده اند. اولين مصدر رجالي موجود كه خود اين روايات را نقل كرده است، يعني رجال كشي، توضيحي درباره اين روايات دارد. اگرچه كه وي در كتابش بناي بر اظهار نظر رجالي نداشته اما در اينجا سكوت را جايز نشمرده است. كشي به صراحت مي گويد: هركس به اين روايات نظر كند، از آنها كه همه را قمي ها نقل كرده اند تعجب مي كند. بدانيد كه اين روايات از نظر عقل درست نمي آيد؛ چه آن كه احمد بن محمد بن عيسي و علي بن حديد - كه اركان حمله به يونس هستند- به نقل فضل بن شاذان از ديدگاه خود بازگشتند. شايد اين روايات از احمد قبل از بازگشت از اين ديدگاه بوده است و يا علي بن حديد براي همراهي با اصحابش اين كلمات را گفته است. اما يونس بن بهمن كه خود از يونس مطلبي مي آموزد كه به عنوان عيب اوست و سپس از او نقل مي كند؟! عقل اين گونه عملكرد را نمي پذيرد؛ چه آن كه در طبيعت مردم اين گونه نيست كه خودشان عيب هايشان را بر زبان خود عليه خودشان اظهار كنند. اما حديثي كه حجال نقل كرده و احمد بن محمد هم از او نقل كرده است، قابل پذيرش نيست؛ چه آن كه امام رضا (عليه السلام) اجل شأناً و بزرگتر از آن است كه كسي با به صراحت ناسزا بگويد. همين طور پدران ايشان پيش از ايشان و فرزندانشان اين گونه نبوده اند. به دليل رواياتي كه از ايشان به خلاف اين روش رسيده است و از چنين كاري منع كرده اند و تشويق به كارهايي كرده اند كه زينت دنيا و آخرت در آن است.
كشي پس از نقل نمونه روايتي از اين دست، ادامه داده است: پس آن چه كه اين شخص از امام رضا (عليه السلام) درباره كتاب يونس و اهانت به او نقل كرده است، تناسبي با امام ندارد؛ چه آن كه ايشان منزه از بد زباني و توهين و سفاهت بوده اند و ديگر احاديث هم همين گونه هستند. (64)
ديگر رجاليان متقدم نيز به شكلي معنادار تمام روايات ذم را به قمي ها منسوب كرده اند. (65)
در عصر متأخر، رجاليان به استناد كثرت و صحت بسياري از احاديث مدح و نيز به عبارت دسته سوم از اصحاب اجماع كه يونس را در شمار فقهاي اصحاب امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) بلكه در كنار صفوان او را افقه اصحاب شمرده اند(66)، نيز مدايح و نكاتي كه از او در روايات مربوط به ديگر اصحاب وارد شده است. (67) نيز شكل اعتماد مثل كليني بر او كه دو باب را براي كلام يونس گشوده است(68)، يونس را ثقه دانسته اند. از سوي ديگر روايات ذم را ضعيف السند معرفي كرده اند. (69)
به واسطه او اكنون 39 حديث در جوامع روايي ما وجود دارد. (70)
2-8-3. عبدالعظيم حسني
ابوالقاسم، عبدالعظيم بن عبدالله بن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن ابي طالب (عليه السلام) از راوياني است كه كتاب خطب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را تأليف كرده است. نجاشي به سند معتبر از برقي نقل مي كند كه حضرت عبدالعظيم در حال فرار از سلطان به ري پناه آورد و در خانه مردي شيعي در محله موالي ساكن شد. وي در اين مدت به عبادت و شب زنده داري و روزه اشتغال داشت. وي سپس جريان زندگي ايشان را تا زماني كه در آن جا ساكن بود نقل كرده است و سپس شكل وفات او را گزارش كرده است. (71) شيخ طوسي در رجالش او را در شمار اصحاب امام هادي (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) ذكر كرده است. (72) ميرزاي استرآبادي به نسخه اي از كتاب رجال شيخ طوسي نسبت داده كه او را در شمار اصحاب امام جواد (عليه السلام) هم ذكر كرده است. (73)شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه در ذيل حديث روزه يوم الشك (74) و در مشيخه كتاب (75) او را مرضي معرفي مي كند. شيخ صدوق روايت كرده: « عن علي بن احمد، قال: حدثنا حمزة بن القاسم العلوي- رحمه الله- قال: حدثنا محمد بن يحيي العطار عمن دخل علي ابي الحسن علي بن محمد الهادي (عليه السلام)، من اهل الري، قال: دخلت علي ابي الحسن العسكري (عليه السلام)، فقال اين كنت؟ قلت زرت الحسين (عليه السلام)،قال: اما إنك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين (عليه السلام)»(76) ابن قولويه هم همين روايت را از طريق ديگري از محمد بن يحيي عطار نقل كرده است. (77)
اين روايت با اين نكته كه حضرت عبدالعظيم از اصحاب امام عسكري (عليه السلام) باشد سازگار نيست؛ چه آن كه خبر از فوت حضرت عبدالعظيم در عصر امام عسكري (عليه السلام) دارد. اما تصريح شيخ طوسي به درك عصر امام عسكري (عليه السلام) توسط ايشان و نيز ناشناخته بودن راوي اين روايت از امام عسكري (عليه السلام) مانع از پذيرش اين روايت است. (78)
محدث نوري در شرح مشيخه در فائده پنجم از خاتمه مستدرك در شرح حال حضرت عبدالعظيم از رساله صاحب بن عباد نقل مي كند كه: « روي ابوتراب الروياني، قال: سمعت ابا حماد الرازي، يقول: دخلت علي بن محمد (عليه السلام)، بسرمن رأي فسألته عن اشياء من الحلال و الحرام فأجابني فيها فلما ودعته قال لي: يا حماد إذا اشكل عليك شيء من امر دينك بناحيتك فسل عنه عبدالعظيم بن عبدالله الحسني و اقرئه مني السلام. »(79)
براساس اين نقل هم در زمان امام هادي (عليه السلام) حضرت عبدالعظيم در ري شناخته شده بوده است. اولاً اين سند مرسل و مجهول است و ثانياً با نقل تاريخي نجاشي كه از برقي نقل كرده است، ناسازگار است.
نكته ديگر اين كه شهيد ثاني در حاشيه خلاصه الاقوال ضمن ذكر محل قبر حضرت عبدالعظيم از بعض نسب شناسان نقل كرده است كه حضرت امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) درباره زيارت قبر حضرت عبدالعظيم فرموده اند: « من زار قبره وجبت له الجنه »(80).
از كلمات رجاليان چنين برمي آيد كه حضرت عبدالعظيم زمان حضرت رضا (عليه السلام) را درك نكرده است. لذا اين نكته كه زمان آن حضرت وفات كرده باشد اشتباهي بيش نيست. برخي احتمال داده اند كه اين اشتباه ناشي از اين بوده است كه در روايت « عن ابي الحسن » ذكر شده بوده كه مراد ابي الحسن هادي بوده است و كاتب اشتباه كرده است. بلكه ظاهراً روايتي را از امام رضا (عليه السلام) در فضل زيارت حضرت فاطمه معصومه (عليها السلام) ديده است و آن را براي حضرت عبدالعظيم نقل كرده است. (81)
در كتاب الاختصاص منسوب به شيخ مفيد- كه عدم درستي اين انتساب قطعي است- روايتي از ايشان نقل شده كه: « و روي عبدالعظيم عن ابي الحسن الرضا (عليه السلام) قال يا عبدالعظيم ابلغ عني أوليائي السلام ... »(82)
اولاً كتاب الاختصاص مؤلفش ناشناخته است، ثانياً اين روايت مرسل است، ثالثاً به لحاظ تاريخي ملاقات حضرت عبدالعظيم با امام رضا (عليه السلام) ثابت نشده است، رابعاً از نظر تاريخي حضرت عبدالعظيم در مقام بازگشت به سوي اصحاب امام به عنوان نمايندگي ايشان نبوده است. چنان كه از روايت برقي هم مشهود است. مؤيد اين مطلب هم اين كه ايشان در آن زمان در سني نبوده است كه به صورت معمول پيام به بزرگان شيعه توسط وي موجب تأثير در آنان شود.
از اين رو احتمال اين نكته به صورت جدي وجود دارد كه روايت از امام هادي (عليه السلام) باشد كه كنيه ايشان هم ابوالحسن است. اما در روايات از ايشان به ابوالحسن ثالث ياد مي كنند. به اشتباه ناسخان كتب حديثي ثالث تبديل به رضا شده باشد. همچنان كه احتمال زيادي كلمه « الرضا » توسط ناسخان هم وجود دارد. (83)
3-8-3. محمد بن سنان زاهري
نجاشي از ابن عقده نقل كرده است كه او راوي از امام رضا (عليه السلام) است و كتاب مسائل از امام رضا (عليه السلام) دارد كه معروف است. سپس او را ضعيف و غيرقابل اعتماد و غيرقابل التفات به احاديث منفرد او دانسته است (84) و در پي آن از طريق كشي از صفوان نقل كرده كه او گفته بود: بارها محمد بن سنان قصد غلو داشت كه ما او را از اين راه بازداشتيم(85). اين عبارت نشان از نوعي اضطراب در روش محمد بن سنان دارد كه از ميان رفته است. وفات او به سال 210ق بوده است. (86) نجاشي در شرح حال مياح مدائني هم محمد بن سنان را تضعيف كرده است. (87) شيخ طوسي به شكل مجهول او را مطعون و تضعيف شده معرفي كرده است. (88)درباره او روايات مدح و ذمّ متعارض بسياري وارد شده است. (89) حاصل مجموعه روايات آن است كه ولي از محبان و از مواليان اهل بيت بوده است و لذا ممدوح است. به نظر مي رسد برخي نكات كه به صورت مخالفت با مذهب حق نقل شده، موقت بوده و از ميان رفته است و معصوم از ايشان راضي شده است. لذا شيخ طوسي در كتاب الغيبه او را از ممدوحين و نيكو طريقه معرفي كرده است. (90)
اما با اين حال، تضعيفات صريح بزرگان رجالي با اين نكات ذكر شده محل بحث شديد شده است. رساله هاي مستقلي نيز در اين موضوع نوشته اند.
از طريق وي تعداد 61 روايت از امام رضا (عليه السلام) در جوامع روايي ما موجود است. (91)
4-8-3. داود بن سليمان
نجاشي او را داود بن سليمان بن جعفر ابواحمد القزويني معرفي كرده است. او را به عنوان راوي كتابي از امام رضا (عليه السلام) شناسانده است. (92) در كتاب ضيافة الاخوان او را از مشاهير راويان امام رضا (عليه السلام) دانسته كه جمع بسياري از علماي مشهور از او نسخه اين كتاب را نقل كرده اند. (93) در اسناد موجود، حداقل 7 نفر از علماي مشهور قزوين راوي اين نسخه هستند. (94)رافعي نقل كرده كه امام رضا (عليه السلام) مدتي در قزوين در خانه او پنهان بوده است و داود در اين مدت از ايشان اين كتاب و نسخه را نوشته است. (95)
اين نسخه كه به « صحيفة الرضا » شهرت دارد. به شهادت برخي اهل خبره اين نسخه در اكثر احاديثش با صحيفة الرضا (عليه السلام) كه از طريق احمد بن عامر طائي نقل شده است مشابهت دارد و شايد برخي روايات از صحيفه نقل شده باشد كه از نسخه داود بن سليمان باشد و تصور شده كه نسخه طائي افتادگي دارد. (96)
وي از اهل سنت بوده است. ابن حجر و ذهبي او را دروغگو دانسته اند و صحيفه را نيز تكذيب كرده اند. (97)
از او 30 روايت از امام رضا (عليه السلام) در جوامع روايي باقي مانده است. (98)
پي نوشت ها :
1. طوسي، 1390ق ب، ج2، ص 29.
2. طوسي، 1390 ق الف، ج1، ص 265.
3. طوسي، 1384، ص 506، ش 973.
4. ابن بابويه، بي تا، ج2،ص 180.
5. رك: نجف، 1407ق، سراسر اثر.
6. رك: نجف، 1407ق، سراسر اثر.
7. براي نمونه نك: ابراهيم بن ابي السمال؛ جميل بن دراج؛ حسن بن بشار مدائني؛ حسين بن عمر بن يزيد.
8. نجاشي، 1418ق، ص 287، ش 767.
9. طوسي، 1384، ص 612،ش 1137.
10. نجاشي، 1418ق،ص 412، ش 1098.
11. طوسي، 1384،ص 563، ش 1063.
12. ابن بابويه، بي تا، ج2،ص 207.
13. براي نمونه نك: مجلسي، 1403ق، ج49، ص 52.
14. بغدادي، 1398ق، ج4، ص 208.
15. يونس بن عبدالرحمان هم از اين گروه است كه شرح حال آن در شمار راويان اختلافي به صورت مستقل خواهد آمد.
16. طوسي، 1381ق، ص 351، ش 5196، او از امام جواد (عليه السلام) هم نام برده است و به صورت تثنيه همين نكته را درباره امام جواد (عليه السلام) هم دارد.
17. طوسي، 1411ق، ص 71.
18. طوسي، 1384، ص 556، ش 1050.
19. طوسي، 1384، ص 587، ش 1099، و ص 588، ش 1100.
20. نجاشي، 1418ق، ص 75، ش 180.
21. عطاردي، 1367، ص 76 و 77.
22. نجاشي، 1418ق، ص 197، ش 524.
23. طوسي، 1384، ص 556، ش 1050.
24. نجاشي، 1418ق، ص 197، ش 524.
25. طوسي، 1420، ص 241، ش 356.
26. طوسي، 1381ق،ص 359، ش 5311.
27. طوسي، 1384، ص 556، ش 1050.
28. نجاشي، 1418ق، ص 198، ش 524.
29. خويي، 1409، ج9، ص 127.
30. عطاردي، 1367، ص 218 و 219.
31. نجاشي، 1418ق، ص 215، ش 561.
32. طوسي، 1384، ص 270، ش 486.
33. خويي، 1409، ج10، ص 338 و 339.
34. طوسي، 1384، ص 556،ش 1050.
35. خويي، 1409، ج10، ص 340.
36. عطاردي، 1367، ص 265.
37. طوسي، 1384، ص 585، ش 1095.
38. طوسي، 1420، ص 122، ش 162.
39. طوسي، 1384، ص 556، ش 1050.
40. طوسي، 1384، ص 584، ش 1094.
41. عطاردي، 1367، ص 125.
42. نجاشي، 1418ق، ص 326، ش 887.
43. طوسي، 1420، ص 404، ش 618.
44. طوسي، 1420، ص 404، ش 618.
45. طوسي، 1384، ص 556، ش 1050.
46. نك: خويي، 1409، ج5، ص 44-51.
47. طوسي، 1384، ص 556، ش 1050.
48. نجاشي، 1418ق، ص 36، ش 72؛ طوسي، 1384، ص 565.
49. طوسي، 1384، ص 565.
50. خويي، 1409، ج5، ص 46.
51. نجاشي، 1418ق، ص 36، ش 72.
52. عطاردي، 1367، ص 119.
53. نجاشي، 1418ق، ص 446، ش 1208.
54. نجاشي، 1418ق، ص 446، ش 1208.
55. طوسي، 1384، ص 483-494، ش 910-947.
56. طوسي، 1384، ص 483، ش 910 و ص 490، ش 935 و ص 491،ش 938.
57. طوسي، 1384، ص 484، ش 911 و 912، و ص 490، ش 936.
58. طوسي، 1384، ص 486، ش 919.
59. طوسي، 1384، ص 488، ش 921 و 926.
60. طوسي، 1384، ص 487، ش 924.
61. طوسي، 1384، ص 488، ش 929.
62. طوسي، 1384، ص 490، ش 934.
63. طوسي، 1384، ص 491-496،ش 937 و 940-954.
64. طوسي، 1384، ص 497، ش 955، ترجمه آزاد.
65. نجاشي، 1418ق، ص 447، ش 1208؛ طوسي، 1381ق، ص 368،ش 5768.
66. طوسي، 1384، ص 556، ش 1050.
67. هم چون روايتي كه از امام رضا (عليه السلام) در شرح حال هشام بن سالم در رجال كشي نقل شده است.
68. باب تفسير ما يحل من النكاح و ما يحرم، و الفرق بين النكاح و السفاح و الزنا و باب العله في ان السهام لا تكون اكثر من سته.
69. بنگريد: خويي، 1409، ج20، ص 209-215؛ شوشتري، 1410ق، ج11، ص 183.
70. عطاردي، 1367، ص 542.
71. نجاشي، 1418ق، ص 247 و 248، ش 653.
72. طوسي، 1381ق، ص 387، ش 5706، ص 401،ش 5877.
73. مخطوط.
74. ابن بابويه، 1413ق، ج2، ص 128.
75. ابن بابويه، 1413ق، ج4، ص 468.
76. ابن بابويه، 1391، ص 99.
77. ابن قولويه، 1356، ص 324.
78. خويي، 1409، ج10،ص 48.
79. نوري، 1407ق، ج4، ص 406.
80. عاملي، 1422، ج2، ص 1045.
81. شوشتري، 1410ق، ج6، ص 193.
82. نعمان، 1379ق، ص 247.
83. شوشتري، 1410ق، ج6، ص 193.
84. نجاشي، 1418ق، ص 328، ش 888.
85. نجاشي، 1418ق، ص 328، ش 888.
86. نجاشي، 1418ق، ص 328، ش 888.
87. نجاشي، 1418ق، ص 424، ش 1140.
88. طوسي، 1420، ص 406، ش 620.
89. طوسي، 1384، ص 502-504، ش 963-967.
90. خويي، 1409، ج16، ص 160.
91. عطاردي، 1367، ص 451.
92. نجاشي، 1418ق، ص 61، ش 426.
93. قزويني، 1398ق، ص 207.
94. نجف، 1407ق، ج1،ص 281.
95. رافعي، 1408ق، ج3، ص 3.
96. مقدمه صحيفه الامام الرضا (عليه السلام)، ص 7؛ نجف، 1407، ج1، ص 81.
97. كتب ذهبي و ابن حجر.
98. عطاردي، 1367، ص 163.
ايزدي، مهدي و...[ ديگران]، (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}